Tuesday, August 13, 2013

این راه که می‌روی به ترکستان است...


(مخاطب این پیام مردم تاجیکستانند)



در حاشیۀ یک آگهی وزارت کشور تاجیکستان که تاجیکان را به تحصیل در آکادمی پلیس ترکیه فرا می‌خواند و دو شرط پذیرش دارد: «دانستن زبان ترکی (حتمی) و وضع درست سلامتی».



هویتِ بیشترِ تاجیک‌ها در حال حاضر بوتۀ نورُسته را می‌ماند. خورشید از هر سو بدمد، به همان سو می‌چرخد و رو به همان سو می‌روید، میوه‌اش را برای همان سو ارزانی می‌دارد.



در این دورۀ گرفتاری‌ها کشورهای مغرض دست‌بکار می‌شوند. یادمان نرود که هیچ کشوری به هیچ روی در راه خدا و رسول یا به خاطر چشم و ابروی قشنگ به احدی یاری نکرده است. ترکیه، چه پیش از اردوغان و چه اکنون منافع ملی بنیادین و خدشه‌ناپذیری داشته و دارد. ترکیه بلندپرواز است و با موقعیتِ امروزی‌اش در جهان قانع نیست و تلخی زوال امپراتوری عثمانی از کامش نرفته است.



طراحانِ سیاست‌های راهبردی ترکیه، آسیای مرکزی را حیاط خلوتِ آیندۀ خود فرض می‌کنند و در این زمینه بسیار عاقلانه کار هم کرده‌اند. ترکیه تنها کشورِ «خارجۀ دور» است که با تاجیکستان روادید ندارد و حضورش در عرصه‌های بازرگانی و فرهنگی و آموزشی تاجیکستان روزافزون است. این اقدامِ وازرت کشورِ تاجیکستان بسیار خطرناک و صد درصد غلط است. دلیل‌هایش را می‌شود برشمرد.



وزارت کشور و وزارت دفاع، دو نهاد عمده برای حفظ تمامیت و امنیتِ جامعه و در کل کشور هستند. نه تنها امنیتِ جانی، بلکه امنیتِ هویتی هم. در طولِ تاریخ ده‌ها سلسلۀ پادشاهی به دلیلِ رخنه و نفوذِ بیگانگان به صفوفِ نظامیان به زانو نشستند و تسخیر شدند؛ اتفاقِ شومی که با سامانیان افتاد و غزنویان را روی کار آورد. از این رو در این نهادها باید افرادی استخدام شوند که به‌تمام سرسپردۀ ملت و میهن باشند و ملت و میهن را ناموس خود و عزیزتر از جانِ خود بدانند. این احساسات را یک نوجوانِ ناپختۀ تاجیک در ترکیه فرا نمی‌گیرد. تحصیل در ترکیه به شرطِ دانستنِ زبانِ ترکی (که زبانِ قومی است، نه بین‌المللی) روی آن بوتۀ نورُسته، نوجوانِ تشنۀ مهر و توجه و علم و کار، نمی‌تواند بی‌تأثیر بماند. اگر او پاگرفته و آگاه می‌بود، معادله فرق می‌کرد و به احتمال زیاد خطری دامنگیرش نمی‌شد. اما اندک نوجوانِ تاجیکی که به درکِ قداستِ مفهوم‌های ملت و میهن رسیده باشد و بتواند در برابرِ خطرهایی از این دست مقاوم باشد. در نتیجه ترکیه با هر کادرِ تاجیکی که برای وزارت کشور تربیت می‌کند، یک متحد خود را به یکی از مهم‌ترین وزارت‌خانه‌های تاجیکستان می‌فرستد. داشتنِ افراد وفادار در وزارت‌خانۀ حساسی چون آن یکی به معنای داشتنِ برگِ برنده در هنگامِ مصاف است.



چرا امروزه تاجیکستان نمی‌تواند از وابستگی عقیدتی‌اش به روسیه بکاهد؟ زیرا نهادهای امنیتی و نظامی و انتظامی ما همگی دست‌پروردۀ مکتب روسیه، زبان روسی و نظام روسی هستند. عینِ همین اتفاق می‌تواند بینِ تاجیکستان و ترکیه حادث شود. شاید امروز خیلی‌ها باور نکنند، اما در صورتِ اجرای این برنامۀ خطا پس از دست‌کم پنج سال مطمئن باشید که گرایش به زبان و هر چیزِ ترکی در تاجیکستان دوچندان خواهد شد...



استهزاء سرنوشت است که با تاجیک در عرض صد سال این اتفاقِ ننگین دوباره می‌افتد. پان‌ترکیسم از عواملِ عمدۀ خردوریز شدنِ تاجیک‌ها در منطقه بود. افرادِ فرهیخته‌ای چون «فطرتِ سمرقندی» به استانبول می‌رفتند و «تُرکیده» برمی‌گشتند و با افسوس و دریغ می‌نوشتند که «متأسفانه، تاجیکان زبان مادری خود، ترکی چغتایی را نمی‌دانند و من مجبورم این کتاب را به زبانِ اجنبی فارسی بنویسم». این باورها خودبه‌خود از آسمان به مغزِ ایشان فرو نریخت. این باورها به مغزِ ایشان فرو چکانده شده بود. و شگرد و ترفندهای «تُرکاندنِ» تاجیکستان، این تنها پارۀ «غیرترکِ» منطقه، همان است که بود. با نگاهی گذرا به نوشته‌های مطبوعاتِ ترکیه می‌توان دریافت که ترک‌ها می‌خواهند آسیای مرکزی را به‌تمام تُرک ببینند. و معمولاً خواسته یا ناخواسته تاجیکستان را هم جزء کشورهای «تُرکِ» آسیای میانه (ارتا آسیا) به شمار می‌آورند.



حالا داستانی را می‌خواهم تعریف کنم که مستقیماً به موضوعِ زبان برمی‌گردد. استاد  زبان ترکی من آموزگاری آزموده و ماهر بود. حدود یک سال در محضر او ترکی آموختم و شیوۀ آموزشش چنان بود که از همان چند روز اول به ترکی گویا شدم. احترام ما متقابل بود، اما استاد از من یک آزردگی داشت؛ این که چرا ترجمۀ واژه‌ها را به خطِ پارسی می‌نویسم. گفتم: پارسی زبان مادری من است. گفت: تو مگر تاجیک نیستی؟ گفتم: چون تاجیکم، زبانم پارسی است. گفت: این حرف غلط است؛ زبان تاجیک‌ها «تاجیکی» است و خط تاجیک‌ها سیریلیک است! پارسی زبانِ ایرانی‌هاست! گفتم: هر آنچه شما فرمودید، غلط است و لطفاً دوباره این غلط را دست‌کم پیش من تکرار نکنید که مایۀ شرمساری برای انسانِ فرهیخته‌ای چون شما خواهد بود. این بحث دوباره پیش نیامد، اما هر بار چیزی را به پارسی می‌نوشتم، خم به ابرویش می‌افتاد. لابد ناراحت از آن بود که «این تاجیک به حد کافی نتُرکیده!» وگرنه یک ترک را چه کاری بود با زبان و خط من؟ آن نوشته‌های من صرفاً برای خودم و برای فهمیدنِ درس‌های استاد بود و صحبت‌های ما به‌تمام به ترکی صورت می‌گرفت. اگر خصومت یا هدف پنهانی در کار نبود، چرا زبان و خط پارسی او را برمی‌آشفت؟



بیشترِ خصومت‌ها به عقده برمی‌گردد. به‌ویژه عقدۀ خودکهتربینی. برای سده‌ها زبانِ ترکی از ریزه‌خوارانِ خوانِ پارسی بوده و با وجود پاکسازی وسیعی که کمال آتاتورک به راه انداخت، صدها واژۀ پارسی در بستر زبان ترکی جا خوش کردند و نرفتند. نام‌های ترکی بسیاری که دارندگان‌شان به تفسیر و تعبیرِ آنها نیاز دارند، پارسی است؛ همانند نرمین، نسرین، ژاله، باران، بلند، همره و ده‌ها نام دیگر. همچنان به شیشه «جام» گویند و به عنوان «نام»، به شهر «شهیر» گویند و به بحر «بحیر»... البته «بحر» اصالتاً عربی است، اما به مانند همۀ واژگانِ عربی دیگر از پارسی به ترکی راه یافته و ماندگار شده است. و این یک امر کاملاً طبیعی است. برای هفت سده زبان درباری ترکیۀ عثمانی پارسی بوده و آن حضور پارسی نمی‌توانست بی‌اثر بماند. یکی از جالب‌ترین برهه‌های تاریخی، زمانی است که دربار صفوی در ایران به زبان ترکی و دربار عثمانی در ترکیه به زبان پارسی صحبت می‌کردند. و صفویان نامه‌های خود به زبان ترکی و عثمانی‌ها به پارسی می‌نوشتند.



برای کسی که دچار عقدۀ خودکهتربینی در عینِ خودشیفتگی شده، این حقیقت‌های تاریخی و حضور واژگانِ «بیگانه» در زبانش دردآور است. و این درد فردِ گرفتار را همواره اذیت می‌کند. از این‌جاست که کم‌تر ترکی را می‌شود پیدا کرد که پارسی بودنِ این واژگان یا هر نوع وابستگی زبانش به پارسی را بپذیرد. هستند البته. ترکانی چون ایلبر اورتایلی یا ارهان پاموک هستند که این واقعیت‌ها را با افتخار می‌پذیرند. اما غالبِ ترکانی که با تاجیکستان سروکار داشته‌اند، از منظری دیگر به سرزمینِ ما نگاه می‌کنند و آن را به چشم طعمه‌ای آسان می‌بینند که دوروزه می‌شود قورتش داد.



و حالا پرسش این‌جاست: آیا ما می‌خواهیم طعمه‌ای آسان باشیم که دوروزه بشود قورتش داد؟


No comments: