مناظره با چامهسرای ارجمند رستم وهاب پای فرستۀ صفوت
برهانف گرامی تحت عنوان "تاجیکی یا پارسی"
رستم وهاب: «تاجیکی یا پارسی؟» نه، بلکه «تاجیکی و پارسی».
داریوش رجبیان: رستم وهاب، منظور از «تاجیکی و پارسی» چیست؟
رستم وهاب: بیهوده بحثی را داغ کردهاید که فرجامی ندارد جز دلآزاری. این
موضوعِ حلشده است. باز صدها سال دیگر که عمرشان درازتر باد، در تاجیکستان تاجیکی،
در افغانستان دری و در ایران، فارسی خواهند گفت و این امر مانع اشتراک فرهنگی و
ادبی نخواهد شد.
داریوش رجبیان: بحث را بیهوده آغاز کردهاند چون در یگانگی زبان پارسی شکی
نیست. به قول صفوت «خر کور» هم میداند که «تاجیکی» همان پارسی است. اما تأکیدی
شما، رستم وهاب، بر «تاجیکی و پارسی» به جای «تاجیکی یا پارسی» آیا بدین معناست که
شما به افسانۀ «فارسی و تاجیکی و دری» تن دادهاید و اینها را سه زبان مجزا و
مستقل میدانید و اوزوم و عنَب و انگور را سه چیز مختلف میخوانید؟
رستم وهاب: مرا تا جان به تن باشد همان انگور خواهم گفت
وگر در زیر دارم، قصۀ منصور خواهم گفت
وگر در زیر دارم، قصۀ منصور خواهم گفت
داریوش رجبیان: پس «انگور» شما اگر «تاجیکی» است، پارسی و دری را «اوزوم» و
«عنب» میدانید یا نه، آنها را چیزهایی متفاوت و مجزا میدانید؟
رستم وهاب: شما یک خوشه انگور را بردارید و از هر تاجیکی از پیر صدساله تا طفل
یکساله بپرسید که این را به تاجیکی چه میگویند؟ او خواهد گفت: انگور. و این
اتمام حجت است.
داریوش رجبیان: و همان را ببرید و از یک دانای قوم بپرسید. میگوید این را ما انگور گوییم و
تـُـرک اوزوم گوید و عرب، عنب. آیا شما همه را یکی میدانید یا یکی را سهتا؟
رستم وهاب: انگورش برای من نقد است.
داریوش رجبیان: پس نیازی نمیبینید که بدانید انگور
همان اوزوم و عنبِ دیگران است؟ صرفاً در چارچوب محل خود میاندیشید و فراتر از آن
برایتان وجود ندارد؟
داریوش رجبیان: اتفاقاً «انگور» این داستان همان
پارسی است، چون در سرزمینهای ما از اصالت بیشتری برخوردار است. اما برایم جالب
بود که آیا کسانی که «تاجیکی یا پارسی» را به شکل «تاجیکی و پارسی» اصلاح میکنند،
از چه منطقی برخوردارند و بر پایۀ چه اصولی عقلانی استدلال میکنند. همان گونه که
اینجا در نمونۀ انگور و اوزوم و عنب روشن شد، هیچ استدلال منطقی در بساطشان
نیست. استدلال، صرفاً محلی است، نه علمی و عقلانی.
رستم وهاب: ضمناً معلوم باد که تاجیکستان «محل» نیست،
چون ایران و افغانستان کشور است و بیش از این، وطن است.
داریوش رجبیان: گفتیم محل، نه محله که به معنای گذر
باشد. هم کشور و هم وطن محل، یعنی جایی مشخص است. از این میشود گفت طرز دید شما
در چارچوب یک محل خاص سیاسی شکل گرفته و دیدگاهتان سیاسی و محلی است و نه یک
حقیقت علمی و منطقی.
داریوش رجبیان: روی این حساب، وطن شما هم سیال و
تغییرپذیر است؛ به مانند هویت زبانیتان. تا دیروز آن وطن، پهناورتر بود و بخارا
نام داشت؛ با شمشیر سرخ فقط کوهستانش باقی ماند و تاجیکستان شد و باقی آن وطن
فراموش. و فردا هم دست سیاست میتواند آن تصور از وطن و هویت ملی و زبانی را تغییر
دهد. چرا؟ زیرا باد سیاست هیچ نوع پایداری نمیشناسد و تن دادن به باد سیاست، تمام
ارزشهای اصولی و بنیادین را هم سوار بر باد میکند. در نتیجه، مفهوم مام میهن و
زبان مادری هم متغیر میشود. اما هستند کسانی که شمشیر سیاست به قلب و ذهنشان
رخنه نکرده و ارزشهای ملیشان پایدار است و زبانشان، همانگونه که پیش از تجاوز
سرخ بود، پارسی است. این دسته از افراد تجاوزناپذیرند.
رستم وهاب: ما بخارا را هم تاجیکستان میدانیم، چون اهل آن زبان خود را
«تاجیکی» مینامند.
داریوش رجبیان: آنانی که زبان مادری خود را در بخارا «تاجیکی» میدانند، بسیار
اندک ماندهاند. بسیاری از آنهایی که پارسی صحبت میکنند زبان خود را «بخارایی» میدانند.
این ادامۀ همان روندی است که شما از آن حمایت میکنید. ولی منظور من از بخارا فقظ
شهر کوچک بخارا نبود، بلکه کشوری پهناور بود که میان سه جمهوری شوروی تقسیم شد.
و اگر همزبانان شما تنها کسانی هستند که زبان خود را «تاجیکی» مینامند، هیچ یک از بزرگان پیشاشوروی ما همزبان شما به شمار نمیآیند. چون زبان آنها پارسی بود و هست. با چنین محکی نمیشود وارد بحثی بدین جدیت شد.
و اگر همزبانان شما تنها کسانی هستند که زبان خود را «تاجیکی» مینامند، هیچ یک از بزرگان پیشاشوروی ما همزبان شما به شمار نمیآیند. چون زبان آنها پارسی بود و هست. با چنین محکی نمیشود وارد بحثی بدین جدیت شد.
رستم وهاب: ۹۹ درصد اهل بخارا خود را تاجیک و زبان خود را تاجیکی میدانند.
داریوش رجبیان: هیچ آمار رسمی با چنین دقتی که گفتید وجود ندارد. اگر شما آمار
موثقی دارید، نشان بدهید. اما واقعیتی که توصیف شد از مشاهدات و سخنان خود مردم
شهر بخارا بود.
رستم وهاب: عرض خواهد شد.
داریوش رجبیان: آمار رسمی، عرض شدن ندارد. اگر آماری رسمی هست، باید در دسترس
عموم باشد و میشود پیوندش را داد. آماری که گفته باشد امروزه ۹۹ درصد مردم بخارا خود را تاجیک و زبان خود را
«تاجیکی» میدانند، به چشم نخورده است.
رستم وهاب: شما باید طبیعت آمارهای رسمی را خوب بدانید.
داریوش رجبیان: درست است. در عین حال متوجه این نکته هم
هستم که نمیشود بی هیچ دلیل موثقی یک ادعای آماری دقیق را مطرح کرد.
رستم وهاب: دانند دگر که اوزوم و استافیل
انگور و عنَب بود، نه قالی و نه قیل
انگور و عنَب بود، نه قالی و نه قیل
اصل دعوا بر سر آن یک درم است
بیهوده مشو رنجه ز بهر تأویل
۲۰۰۳
داریوش رجبیان: اصل دعوای شما بر سر آن یک درم است یا بهراستی
پارسی و دری و تاجیکی را سه زبان مجزا میدانید؟
رستم وهاب: منظور ما اصل انگور است.
داریوش رجبیان: پس این یک زبان را سه زبان جداگانه میدانید؟
رستم وهاب: ما هیچگاه چنین موضوعی را مطرح نکرده و باد
ندادهایم. ما به زبان مادری خود که «تاجیکی» نام دارد، سخن میگوییم و مینویسیم.
هر که این زبان را (به هر عنوانی) با زبان خود مشترک میداند و میپذیرد، در برابر
او عناد و انکاری نداریم.
داریوش رجبیان: یعنی به دیگران اجازه میدهید که پارسی و
دری و تاجیکی را یک زبان بدانند، اما خودتان همچنان معتقدید که تاجیکی از پارسی و
دری جداست؟ فکر نمیکنم پاسخ ساده و صریح دادن به یک چنین پرسش ساده و صریح این
همه پیچوتاب داشته باشد. پارسی و تاجیکی و دری را سه زبان میدانید یا سه نامِ یک
زبان؟
رستم وهاب: یک زبان! اما دریغا که اخیراً با عنوان «معیار»
هر اعجوبهای را میخواهند بر ما تحمیل کنند و از آن اصل یگانه به مجرای بیگانه
ببرند. این مسئله در ایران و افغانستان هم روشن است.
رستم وهاب: تاجیکی، یعنی پارسی و دری ناب.
داریوش رجبیان: سپاسگزارم. اگر یک زبان است، پس به اصلاحِ
«تاجیکی یا پارسی»ِ صفوت به «تاجیکی و پارسی» نیازی نبود. پس در مورد یگانگی زبان
اختلاف دیدگاهی نیست که عین همان برآیند داستان انگور است. در مورد دخل و تصرفات
در زبان هم میشود از طریق نهادهای مربوطه موضوع را طرح و بررسی کرد، اگر نیاز به
حفظ زبان معیارِ واحد درک شده باشد. بر سر نام زبان اما، از رودکی گرفته تا احمد
دانش و حتی عینی پیشاشوروی با شما مخالفند و آن را پارسی میدانند که به صفت «دری»
هم مزین شده است. دیگر اینکه زبان پارسی امروز تاجیکستان (که خاستگاه این زبان
بوده) در نزارترین و بدترین حالت ممکن قرار دارد و اصلاً و ابداً درخور جایگاه
پارسی دری نیست.
رستم وهاب: اگر اصطلاح استوار «زبان تاجیکی» مورد تهاجم قرار نمیگرفت، نیاز به چنین بحثی هم به میان نمیآمد.
رستم وهاب: اگر اصطلاح استوار «زبان تاجیکی» مورد تهاجم قرار نمیگرفت، نیاز به چنین بحثی هم به میان نمیآمد.
داریوش رجبیان: اگر اصطلاح «زبان تاجیکی» استوار بود، نیازی
به چنین بحثها هم نبود. این بحثها مال امروز و دیروز نیست و پیشینۀ بس طولایی
دارد که حاکی از سیاسی بودن انگیزۀ سازندگان اصطلاح «زبان تاجیکی» است.
رستم وهاب: سیاسی نیست! و اگر سیاسی هم باشد، بر زیانِ ملت
و کشور ما نیست.
داریوش رجبیان: صد درصد سیاسی است، چون زبان قَدَر و
توانمند پارسی نباید در برابر زبان امپراتوری (روسی) قد علم میکرد. دیگر اینکه
نباید بیرون از مرزهای شوروی کشورهای دیگری با همین نام زبان رسمی میداشتند که
داشتند. از این رو در سال ۱۹۲۸ زبانی که در بخارا رسماً «فارسی» نام داشت، به
صلاحدید کرملین «زبان تاجیکی» نامیده شد. تحمیل هویت زبانی جعلی به دست بیگانگان
بر سر یک ملت نمیتواند به سود آن ملت و کشور باشد. تضعیف و تصغیر زبان مسلماً بر
زیان ملت و کشور تاجیکستان بود و هست.
رستم وهاب: زبان زندۀ تاجیکی هنوز در بهترین حال قرار دارد
و رو به رشد است و خدا خواهد در چند سال آینده نمونه خواهد شد.
داریوش رجبیان: پارسی امروز تاجیکستان، چه منظور زبان زندۀ
کوچهبازار باشد و چه زبان مقامها و حتی ادیبان، به دلیل دوری از بستر طبیعی خود
که خط پارسی باشد، در حال فرو ریختن است. و تنها نوشداروی آن بازگشت به خط پارسی
است.
رستم وهاب: ای کاش بهجای این بحثها مثل «دارا نجات» از
این گنچ شایگانِ زنده فرهنگها میساختیم یا مثل پژوهندگان انستیتوی زبان این گنج
پریشان را در فرهنگها گردآوری میکردیم.
داریوش رجبیان: میشود در عین انجام دادن چنین بحثها چنان
کارها هم کرد. یا حتی مجلههای مربوطه منتشر کرد، پژوهشهای مربوطه انجام داد.
شدنی است. اما همۀ آن کارها، اگر فقط به پیریلیک انجام بگیرد، آب در هاون کوبیدن
خواهد بود. اگر بهراستی خواهان پایداری زبان ملی تاجیکان هستیم، بازگشت به خط
پارسی باید اولویت باشد. شوربختانه نگاه سیاسی و غیرتاجیکانه به این موضوعِ بتمام
فرهنگی و هویتی تاکنون بر بدنۀ فرهنگی و علمی تاجیکستان آسیب و گزند فراوانی وارد
کرده است.
رستم وهاب: هیچکس مانعِ آموزش الفبای فارسی نشده و برعکس
در مکتبها آموزش میشود، اما حتی متخصصانی که حاضر هستند ساعتها روی ضرورت آموزش
این الفبا به جرّ و بحث مشغول باشند، حوصله نمیکنند که هفتهای چند ساعت عملاً به
آموزش آن شغل ورزند. هیاهو آسانتر است.
داریوش رجبیان: آموزش الفبایی که هیچ کاربردی ندارد به چه
دردی میخورد؟ وقتی که هیچ برنامهای برای گذار به خط پارسی وجود ندارد، چه کسی
مایل است آن خط را یاد بگیرد؟ منظور مردم عوام هستند که از فواید این دبیره آگاه
نیستند. در نتیجه، حتی آموزگاران الفبای پارسی این دبیره را بهخوبی فرا نگرفتهاند.
باید با چشمانداز بازگشت به خط پارسی و بازگشودن گنجینۀ لایتناهی به این خط و
زبان، پارسی را در مدرسهها آموزش داد. به متخصصانی هم که به قول شما فقط هیاهو میکنند
بگویید که میتوانند به مانند گروه "زبان پارسی" جزوۀ آموزش خط در 24
درس و درسهای آموزش خط از طریق یوتیوب و برنامههای مشابه دیگر سازمان دهند. شما
هم در این راستا دستبکار میشدید، بهرۀ بیشتری میبردیم.