Thursday, July 13, 2006

Murder in Samarkand (Persian)

by Craig Murray
برگردان داريوش

فصل نخست
بيداری

کريس مات و مبهوت به نظر می رسيد.
"خيلی خوب، برويم".

ظاهرا اين واکنش معمولی يک سفير بريتانيا به خبر برگزاری جلسه محاکمه يک ناراضی نبود. ماشين لند روور دم در سفارتخانه متوقف شد و من بيرون آمدم. هنوز از اين که خدمه سفارت تا مرا می ديدند، صحبتشان را قطع می کردند، و با "سر" خطاب کردن من در را برايم باز و بسته می کردند، حس ناگواری داشتم.

ما در بيرون دادگاه پياده شديم. دروازه کوچک و حقيری از طريق ديوار گلی حقيرتر به سمت محوطه کثيفی باز می شد که چند ساختمان پست و پهن سفيدی را در بر داشت. به مانند بسياری ديگر از ساختمان های بازمانده از شوروی، اين بناها هم ناتمام و تقريبا غير قابل استفاده به نظر می رسيد. برای ورود به محوطه دادگاه ما جزئيات شناسنامه هايمان را به دو مامور پليس دم در داديم که پشت ميزی نشسته بودند. خيلی طول کشيد تا موفق شدند جزئيات ما را با يک مداد سرجويده، روی دفتر پهن کهنه شان پياده کنند. من داشتم در می يافتم که نهفتن واقعيت های زشت و سهمگين به پشت ظاهری صميمانه در ازبکستان يک امر معمولی بوده است.

حدود صد نفر در محوطه دادگاه منتظر آغاز اين يا آن جلسه محاکمه بودند. من به طيف وسيعی از آدمانی با ظاهر ژوليده معرفی شدم که از سازمان های مختلف مدافع حقوق بشر نمايندگی می کردند. عجيب بود که هفت يا هشت نفری که در آن ميان بودند، ظاهرا به گروههای واحدی تعلق داشتند، اما بسياری از آنها با همديگر حرف نمی زدند.

يک مرد قدکوتاه اما متشاخصی با موجی از موی سپيد و عينکی بزرگ به اندازه ای پر از خودش بود که با کسی صحبت نمی کرد. کريس که شديدا مشغول معرفی افراد بود، به او اشاره کرد و گفت: "ميخائيل آردزينف، وی می گويد که شما بايد برای آشنايی با او پيش دستی کنيد. من شگفت زده شدم، چون هر کدام از ما اگر می خواستيم در معرفی پيشدستی کنيم، بايد سراسر عرض و طول محوطه دادگاه را می پيمود. کريس اين موضوع را توضيح داد و گفت که آردزينف خيلی از خودش راضی است، چون گروه وی تنها گروهی است که ثبت نام شده و مشروع محسوب می شود. و همه گروههای ديگر نامشروع بوده اند. جالب اين جاست که عنوان گروه ثبت نام شده آردزينف، "سازمان مستقل دفاع از حقوق بشر ازبکستان" بوده است. آن زمان هيچ کدام از اين جزئيات برای من حاوی معنی خاصی نبود و من هم سابقه طولانی تکيه بر کرسی سفارت را نداشتم که از پيمودن فاصله ای دراز بين من و او پرهيز کنم. در نتيجه رفتم و دستش را فشردم. تلاش من با نگاه سرد و دراز طرف ارج گزاری شد.

(دنباله دارد)

No comments: