Thursday, October 22, 2009

A Cup of Tea with Kabiri (in Persian script)

با كبیری در لندن

ویژۀ هفته نامۀ "نگاه"، چاپ دوشنبه

ба дабираи сириллик

معرفی او به خبرنگاران غربی همراه با شگفتی و حیرت بود. تصور همپیشگان ما در غرب از رهبر یک حزب اسلامی مردی است با ریشی بلند و پوشیشی سنتی، أما محی‌الدین كبیری در لندن جلوه‌ای دیگر داشت. مردی مثل هر مرد دیگر در خیابان‌های پایتخت بریتانیا، اما با پیشینه و چشم‌اندازی متفاوت. پشت آن ظاهر خاکی و زمینی دنیايی از رمز و راز اسلام تاجیکستان نهفته‌است. اسلامی که راه پرفراز و نشیبی را طی کرده و انتظار می‌رود به فرازی دیگر برسد.


اما پرسش آشکار و پنهان خبرنگاران غربی از من این بود که چرا ظاهر اين آقا به رهبر یک حزب اسلامی نمی‌ماند. گفتم، در بند ظاهر نباشید واسلام تاجیکستان را با اسلام کشورهايی که از آنها شناخت نسبتاً کامل دارید، اشتباه نگیرید. پیچیده است و مستور و پرحدیث. ضمن آشنايی با دیدگاه های کبیری اندک اندک تصورات مبهم و موهوم همپیشگان ما شکل شناختی سطحی، اما قابل اعتماد از اسلام تاجیکستان را به خود می‌گرفت، رفتم پی صحبتش بنیشینم، تا تصور خودم از او را شکل بدهم.

در منطقۀ شمال غرب لندن پای یک پیاله چايی و قهوه صحبتی که داشتیم بس طولانی، اما دوست‌داشتنی بود. به گونه‌ای که انتظار پایانش را نمی‌کشیدم. برایم بی اندازه جالب بود که در قلب فرنگستان از نزديک با آرمان‌ها وهدف‌های یک تشکل سیاسی مذهبی در تاجیکستان آشنا می‌شدم. پاسخ‌های کبیری به پرسش‌های بی‌پایان من نیمرخ يا نمايۀ اورا در ذهنم ترسیم کرد: یک چهرۀ سیاسی بالغ که حاضر است رنج چالش‌های بیشتری را به جان بخرد.

می‌گفت، مردم تاجیکستان سزاوار حکومتی بهتر هستند، اما نباید همۀ بار مسئولیت را روی شانه‌های حکومت رها کرد. مخالفان هم نتوانسته‌اند پاسخگوی نیازهای مردم باشند.

با تسلطش بر زبان عربی ضرب المثلی را یاداور شد: "الناس علی دین ملوک"، یعنی "مردم در دین شهریارانشان هستند". اما عجیب آن است که در سال‌های اخیر خلاف این را در کشورهای خود مشاهده می‌کنیم که شهریاران پیرو دین مردم می‌شوند. هر گرایشی که میان مردم رایج می‌شود، آهسته آهسته شهریاران را به سوی خود می‌کشد و در نتیجه شهریاران به سطح مردم عوام فرود می آیند.

منظور محی‌الدین کبیری حتماً رفت و آمد حکومت تاجیکستان در دالان جستجوی هویت ملی بود. اما از دید کبیری ما هنوز در مورد ارزش‌های ملی و فرهنگی خود مطمئن نیستیم. زمانی سالی را به زرتشت و اوستا و تمدن آریايی اختصاص می‌دهیم و گاهی هم سراغ امام ابو حنیفه را می‌گریم. من به این نوع رویکرد بارها "فرهنگ قاطری" گفته‌ام. اما کبیری مطمئن نیست که ادامۀ این جستجوی هویت ما را به کدام کوچه یا پسکوچه‌ای خواهد کشاند.

خلاصۀ کبیری این است که "سال‌های اول، حکومت با برگزاری سال‌های زرتشت و تمدن آریايی تلاش کرد مردم را به اندیشۀ خود بگرواند. مردم یا درست نشناخت یا نفهمید، ولی نرفت واین طرح‌ها ناکام ماند. گفتند، حالا که مردم دنبال ما نيامد، بیايید ما دنبال مردم برویم." همین بود که امسال ما به فکر امام اعظم ابو حنیفه افتادیم. در واقع دولت ما به یاد او افتاد.

می‌گویم، پس دولت دنبال ایدولوژی نیست، بلکه آن پیرو آیین قدرت است، تا سر قدرت بیماند. می‌گوید، شکی نیست که دولت ما عملگرا است وایدولوژی برایش اهمیت چندانی ندارد؛ دیروز کمونيست بود، امروز خلق دموکرات است، عجب نیست که فردا طرح یک حزب اسلامی نوی را بریزد یا سراغ ایدولوژی به‌کل متفاوت برود. می‌گوید، نخبگانی که پایبند ایدولوژی نیستند، درازعمرترند.

می‌گویم، چرا مردم امروزه به این شدت و حدت به دین روی آورده اند. در پاسخ به این پرسش اتفاقی را به یاد می‌آورد که خود شاهدش بوده‌است، تا ثابت کند که به هنگام گرفتاری‌های اجتماعی دین تنها نجات‌دهنده است:

"باری از آلماتی به آستانه پرواز می‌کردیم. گفتند که قرار است یک نشست اضطراری داشته باشیم. گفتند کفش‌ها وکراوات‌هایتان را دربیارید. حالت ترس همه را فرا گرفت. آنجا نمایندگان بسیاری از دین‌ها بودند. تا خبر خطر اعلام شد، دیدیم که همه به خدا روی آورده‌اند. در حالت دشوار همه به خدا تکیه می‌کنند. این حالت روانی است. تاجیکستان هم حالت همان هواپیما را دارد. مردم دیگر امیدی به حکومت ندارند. در زمستان‌های گذشته روشن شد که دولت در برابر مشکلات طبیعی هم عاجز است. از کسی امیدی نیست. تنها تکیه‌گاه مردم خدا ودین می‌شود، چون آرامش قلب را در آنجا جستجو می‌کنند."

اما پیش‌دستی دولت برای پیاده کردن طرح‌های اسلامی او را نگران نمی‌کند. خوشحال است که ایدئولوژی حزب او در جامعه پیاده می‌شود. نگرانی او از جهتی دیگر است. می‌گوید، اسلام بدون معرفت می‌تواند خطرآفرین باشد و ما را به جامعه‌ای همانند افغانستان طالبانی برساند. راغب است که اسلام در تاجیکستان جایگاه خود را کسب کند، اما به هیج روی اسلام تعصبی یا به دور از معرفت نباشد، وگرنه جامعه دچار توقفی دیگر خواهد شد.

صحبت دو تاجیک، هزاران فرسنگ دورتر از زادبومشان سرِ سرنوشت وچشم‌انداز سرزمینشان به درازا کشید. دنبالۀ آن را سرِ فرصتی دیگر بازگو خواهم کرد.


پی نوشت: با سپاس از دوستم محمودجان فيض رحمانف برای برگردان نوشتار

Пайнавишт: Бо сипос аз дустам Махмудчон Файзрахмонов барои баргардони навиштор

No comments: